جدول جو
جدول جو

معنی ابن طالوت - جستجوی لغت در جدول جو

ابن طالوت(اِ نُ)
یکی از رؤسای متکلمین زندقه (مانویّه) که به اسلام تظاهر میکرده. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابن الوقت
تصویر ابن الوقت
کسی که به مقتضای وقت و زمان کار می کند و وقت را غنیمت می شمارد، فرصت طلب، در تصوف ویژگی صوفی ای که به زمان حال و گذشته توجه نمی کند و تنها به واردات غیبی توجه دارد و به ذکر حق می پردازد، برای مثال صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق / نیست فردا گفتن از شرط طریق (مولوی - ۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نُلْ وَ)
ابن وقت. آنکه بمقتضای وقت کار کند و سابقه و لاحقه را اعتبار نکند. زمانه ساز.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوعبدالله محمد بن یحیی. از رجال دربار بنی حفص بتونس و حاجب ابوبکر حفصی. سپس از جانب ابوتاشفین بتونس شده و به ابراهیم بن شهید پیوسته است و بعد با ابوبکر حفصی ابن شهید از تونس نفی و در 728 ه. ق. کشته شده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
امیر ابوالعباس احمد بن طولون. اولین کس از سلسلۀ بنی طولون که تا 292 ه. ق. به مصر پادشاهی داشته اند. طولون پدر احمد، مملوک نوح بن اسد سامانی عامل بخارا بود و او طولون را بمأمون خلیفه بخشید. مولد احمد سامرا به سال 320 و از دست معتز عباسی ولایت مصر یافت و در رمضان 254 وارد آن کشور شد. در جنگ عباسیان با صاحب الزنج ابن طولون بر شام و ثغور آن نیز مسلط گشت. ذکاء و شجاعت و سخاء او معروف است. او جزئیات امور به تن خویش رسیدگی میکرد و با اینهمه مردی سفاک بود چنانکه گویند هجده هزار تن در حبس او بمردند و یا کشته شدند. جامع معروف به جامع طولون در مصر او کرد و صد و بیست هزار دینار صرف بناء آن شد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ وو)
غیاث الدین ابوالمظفر عبدالکریم بن احمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن محمد بن طاوس علوی حسنی (648- 693 ه. ق.). فقیه شیعی. در ادب و نحو و عروض نیز استاد بود. در کربلا متولد شد و نزد علمای حلّه علم آموخت. صحبت محقق حلی و حکیم طوسی نصیرالدین را ادراک کرد در حافظه قوی بود و ذهنی تیز داشت چنانکه گویند بچهل روز در خواندن و نوشتن از استاد بی نیاز شد. در بغداد نقابت سادات علوی با او بود و در 45 سالگی درگذشت. او راست: شمل المنظوم فی مصنفی العلوم. فرحهالغری بصرخه الغری. (از ابن داود)
لغت نامه دهخدا
او از ابی امامه و از او ابوالهندی روایت کند
او از انس بن مالک روایت کند
لغت نامه دهخدا
اوام منش آنکه هردم برنگی درآید، دراصطلاح صوفیان زمان حال (میانه ماضی و مشتقبل) ونیز واردی است از خداوند که بسالک پیوندد و او را از گذشته و آینده غافل گرداند وصوفی ازین جهت ابن الوقت گویند که فرست را از دست نمیدهد و در حال حاضر وظایف قلبی خود را بانجام میرساند و پروای گذشته و آینده ندارد صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق، نیست فردا گفتن از شرط طریق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن الوقت
تصویر ابن الوقت
((~. وَ))
فرصت طلب، آن کسی که هر لحظه رنگ عوض می کند، در اصطلاح صوفیان سالکی که فرصت را از دست ندهد و به انجام وظایف بپردازد و به گذشته و آینده توجهی نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین